گم در مه

ساخت وبلاگ
مساله این است که من کم تحمل و بی حوصله شده ام. این را باید به بهنام می گفتم. وقتی او ساعت ها می نشیند پای پنجره آشپزخانه و عصاره کوکنار دود می کند و اعتماد به نفسی می گیرد که می خواهد کوه را جا به جا کند و می گوید که باید از بانک بزند بیرون و برای خودش کار دیگری دست و پا کند، باید به اش بگویم که این راه اش نیست. اما واقعا راه اش چیست؟ من جوابی برای سؤال های ریز و درشت او ندارم. جوابی برای هیچ سؤالی ندارم. برای همین وقتی پسرک ام با انگشت های باریک و کوچک اش اشاره به چیزی می کند و می گوید: این چیه؟، من مات می مانم و جوابی براش ندارم؛ هر چند آن « این چیه » به یک ساعت گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 293 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:12